در راه
که گاه
خسته می شود نگاه
از بی انتهایی جاده
سر برمی تابم مسیر را
که سیر می کند
با من
بی من
پس در پسِ خود
می بینم خدا را
که چشم دوخته بر من
گرم می شوم
بی تاب از تب نگاهش
شتاب می گیرد گام
و راه که دورتر می
شود
ازمن
ازجاده
از نگاه ...
نظرات شما عزیزان:
دیوانه عصیانگر 
ساعت12:08---17 خرداد 1390
درود
کاش از ان نگاه ها خدایت به من هم میکرد.
کاش میدید که این عروسک خیمه شب بازیش دیگه تاب ادا دراوردن نداره .
کاش میدید که عروسکش نقششو باور کرده کاش میدید دیگه عروسک دل پیداکرده .
خدات کجاست که بهش بگم من خیلی وقته کنارجاده نشستم؟
|