شعر و ترجمه : طرفی
طابورٌ من الطابوق
والإسمنت
يحرسني
يحرس سجني
الشمس تشد حقائبها
لترحل
ونصف الأشجار- ايادٍ كثيرة –
تومي ؛
تلّوح للشمس
تتوسل اليها لتبقي
والليل
يغزو السماء
و يطيح بعرش النهار
فكل شيءٍ
أمامي ينهار
ألا الجدار
يبقي ليحرسني
ونصف الأشجار
إمرأة
يرقص في احضانها الهواء
برگردان :
زندان :
صفی از آجر
و سیمان
مرا و زندان مرا
نگاهبان میشود
خورشید چمدانش را می بندد
آمادباش رفتن
و نیمه های درختان - فراوان دست-
دست تکان می دهند
خورشید را اشاره می کنند
دست به دامانش که بماند
وشب
آسمان را
شبیه خون می زند
و روز را از تخت
بزیر می کشد
و در برابرم
همه اشیا فرو می ریزند
مگر دیوار
می ماند تا نگاهبان من باشد
و نیمه درختان
زنی است
که باد در آغوشش برقص می آید
|