اشک
برای کسی که ارزش تف تو را هم ندارد
اشک ریختن دیوانگی است
بکارت
آنشب که نگاهت
رخت توری ماه را
تباه کرد
من
بکارت نگاهم را
به مهر لبانت
بخشیدم
دار ...
چه کسی می گوید:
"بی گناه بردار نمی رود ؟"
من
بسیار گنجشک
بر دار دیده ام
راه
در راه
که گاه
خسته می شود نگاه
از بی انتهایی جاده
سر برمی تابم مسیر را
که سیر می کند
با من
بی من
پس در پسِ خود
می بینم خدا را
که چشم دوخته بر من
گرم می شوم
بی تاب از تب نگاهش
شتاب می گیرد گام
و راه که دورتر می
شود
ازمن
ازجاده
از نگاه ...
باران
کاغذ را
خط خطی میکنم
شعری نمیآید
کلافه میشوی
باران میگیرد
السجن
شعر و ترجمه : طرفی
طابورٌ من الطابوق
والإسمنت
يحرسني
يحرس سجني
الشمس تشد حقائبها
لترحل
ونصف الأشجار- ايادٍ كثيرة –
تومي ؛
تلّوح للشمس
تتوسل اليها لتبقي
والليل
يغزو السماء
و يطيح بعرش النهار
فكل شيءٍ
أمامي ينهار
ألا الجدار
يبقي ليحرسني
ونصف الأشجار
إمر أ ة
يرقص في احضانها الهواء
برگردان :
زندان :
صفی از آجر
و سیمان
مرا و زندان مرا
نگاهبان میشود
خورشید چمدانش را می بندد
آمادباش رفتن
و نیمه های درختان - فراوان دست-
دست تکان می دهند
خورشید را اشاره می کنند
دست به دامانش که بماند
وشب
آسمان را
شبیه خون می زند
و روز را از تخت
بزیر می کشد
و در برابرم
همه اشیا فرو می ریزند
مگر دیوار
می ماند تا نگاهبان من باشد
و نیمه درختان
زنی است
که باد در آغوشش برقص می آید
آهسته
دوست من
آهسته !
خدایان
صدای طپش نگاهت را
می شنوند
سکوت 2
در پس
هزار پنجره
هزار در
انتظار
سکوت
درمرگ
فریاد است
تقدیر
تقدیر
تیر خلاصی است
نقش بسته
بر پیشانی آدمی
اشکها ؛ ستاره ها
بازهم ستاره ها
از لابلای نگاهت دزدیده می شوند
قطره می شوند
می چکند
چکه
چکه
چکه
برخاطره خاک
و زمین
که چاک می زند
دل را
سینه را
تا نهال غربت تو را
در خاک کند .
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 4141
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1
Alternative content